زیراکس

استیو جابز و بیل گیتس دو سارق زیراکس

کامپیوترهای شخصی یا پی‌سی (‌PC) یکی از بزرگ‌ترین نوآوری‌های قرن بیستم بودند. در حالی که اپل و مایکروسافت امروزه به‌عنوان حاکمان این صنعت شناخته می‌شوند، اما نوآوری‌ای که باعث شده این دو شرکت در این صنعت تسلط پیدا کنند، برای خودشان نبوده است! در این مقاله می‌خواهیم داستانی را تعریف کنیم که شاید کمتر درباره آن شنیده باشید. داستان «چگونه استیو جابز و بیل گیتس از زیراکس (Xerox) دزدی کردند؟»

در اواخر دهه ۱۹۶۰، زمانی که بیل گیتس و استیو جابز در دبیرستان بودند، شرکت زیراکس به‌عنوان غول صنعت دستگاه‌های کپی در جهان فعالیت می‌کرد. البته این شرکت قبل‌تر در سال ۱۹۰۶ در منطقه راچستر (Rochester) نیویورک با نام  The Haloid Company شروع به کار کرد که در ابتدا در بخش کسب‌وکار تولید و فروش کاغذهای عکاسی (Photographic Paper) فعالیت داشت. اما بعد از مدتی در سال ۱۹۳۸ چستر کارلسون (Chester Carlson)، مخترع و فیزیک‌دان آمریکایی، تکنولوژی الکتروفوتوگرافی را (که بعدها به Xerography تغییر نام پیدا کرد) مطرح کرد.

این تکنولوژی، یک شیوه فتوکپی خشک است که در آن از هیچ ماده شیمیایی استفاده نمی‌شود. از این رو، انقلاب گسترده‌ای را در آن زمان در صنعت فتوکپی و چاپ ایجاد کرد. تا اینکه در نهایت این شرکت بعدها به سبب تمرکز بر روی محصولات و خدمات Xerography به‌طور رسمی «زیراکس (Xerox)» نام‌گذاری شد. 

البته شهرت و اعتبار زیراکس با معرفی دستگاه ۹۱۴ (Xerox 914) در سال ۱۹۵۹ شروع شد که اولین دستگاه فتوکپی تجاری در جهان به حساب می‌آمد. در نتیجه زیراکس تلاش کرد تا به انحصارسازی این دستگاه فتوکپی در دهه‌های بعدی بپردازد و همچنین سالانه با نیم میلیون دلار نیز این دستگاه را می‌فروخت. 

زیراکس تا اوایل دهه ۱۹۷۰ درآمد زیادی کسب کرد و اعتبار بالایی به دست آورد؛ اما در دهه‌های بعدی به‌دلیل برخی از تصمیمات نادرست و تصورات اشتباه اعضای هیئت‌مدیره، رشد کندی را در پیش گرفت. به‌همین دلیل در دهه ۱۹۷۰ حق انحصار و امتیاز زیراکس در صنعت چاپ منقضی شد و برند‌های ارزان ژاپنی، فرصتی برای ورود به بازار و به چالش کشیدن انحصار زیراکس را پیدا کردند. 

در نتیجه مدیریت زیراکس به دانشمند ارشد خود، جک گلدمن (Jack Goldman)، مبالغ بالایی (چک سفید) داد تا بتواند تکنولوژی جدیدی را توسعه دهد و شرکت زیراکس را در مقام اول نوآوری نگه دارد. بدین ترتیب، جک در سال ۱۹۷۰ مجتمع تحقیقاتی پالو آلتو (‌Palo Alto Research Center) یا همان پارک (PARC) را افتتاح کرد و برترین مغزهای دنیای کامپیوتر را گرد هم ‌آورد. 

یک بار یکی از محققان پارک که بعد‌ها شرکت اَدوبی (Adobe) را به راه انداخت، اشاره کرد که:

فضا و محیط این مجتمع تحقیقاتی، الکتریکی بود و همگی آزادی فکری کاملی داشتند. تقریباً هر ایده‌ای آمادگی به چالش کشیده شدن داشت و به‌طور مرتب هم به چالش کشیده می‌شد.

اولین کامپیوترهای شخصی پالو آلتو

در این محیط نوآورانه، محققین پارک شروع به کار بر روی تکنولوژی‌های پیشگامانه کامپیوتری مانند ماوس کامپیوتری (Computer Mouse)، شبکه اترنت (Ethernet Networking) و البته مهم‌ترین آن‌ها، رابط کاربر گرافیکی (Graphical User Interface) کردند. البته مشکلی که وجود داشت این بود که مدیریت زیراکس به هیچ یک از دستاورد‌های این مجتمع علاقه‌مند نبود و تنها بر روی خط بسیار موفق دستگاه‌های کپی‌اش تمرکز می‌کرد. اما پارک به فعالیت خود ادامه داد تا اینکه محصولی را خلق کرد که تمامی نوآوری‌های آن‌ها را دربرمی‌گرفت: «زیراکس آلتو (Xerox Alto)»

چاپ ارزان

این محصول، کامپیوتری به حساب می‌آمد که بسیار از زمان خودش جلوتر بود و شامل رابط کیبورد (Keyoard) و ماوس (Mouse) می‌شد که امروزه از آن استفاده می‌کنیم. همچنین قابلیت دسترسی به ایمیل (E-Mail)، پردازش کلمات (Word Processing) و یادآور رویداد‌‌ها (Event Reminders) را نیز ارائه می‌داد. اما بار دیگر، مدیران زیراکس در ایالت نیویورک اصلاً به آن اهمیتی ندادند. این مدیران به آلتو به‌عنوان یک محیط کار پیچیده با هزینه ۴۰۰۰۰ دلار سالانه به ازای هر محصول نگاه می‌کردند. از این رو، تنها تولید ۲۰۰۰ دستگاه را تأمین مالی کردند و هیچ وقت نیز به سمت تجاری‌سازی آن پیش نرفتند.

تنها چیزی که مدیران زیراکس به ‌آن علاقه‌مند بودند، نوآوری‌ دستگاه‌های پرینتر و کپی بود و در نهایت به آنچه که می‌خواستند رسیدند. در حالی که محققان پالو آلتو کاملاً ناراضی بودند و تمامی پیشرفت‌های خود را هدر رفته می‌دیدند. به‌همین دلیل، اکثر آن‌ها با ترک شرکت پالو آلتو یا کسب‌وکارشان را شروع کردند یا به عضویت شرکت‌های تکنولوژی در حال رشد سیلیکون‌ولی (Silicon Valley) درآمدند. با این حال نوآوری‌ها و دستاوردهای پارک آنقدر هم بیهوده نبود. این مؤسسه تحقیقاتی توانسته بود بین هواداران تکنولوژی محبوب شود که در نهایت استیو جابز نیز از کار آن‌ها الهام گرفت!

در همان موقع استیو جابز مشغول پروژه‌های لیسا (Lisa) و مکینتاش (Macintosh) در اپل بود.  او در ابتدا درباره پارک تردید بسیار داشت و از بازدید آن خودداری می‌کرد. به این دلیل که نسبت به دستاوردهای این مجموعه موضعی شکاکانه داشت. ولی پس از مراجعه بسیاری از همکاران خود به پارک و آگاهی از نوآوری‌هایش قبول کرد تا از آنجا بازدید کند. جابز در سال ۱۹۷۹ بعد از بازدید از آن مجموعه تحقیقاتی، واکنش خود را از آن محل این گونه توصیف کرد:

سه، چهار تا از دوستانم مدام یادآور می‌شدند که باید دست از لج‌بازی‌ام بردارم و از کار مجتمع پارک زیراکس بازدید کنم. در نهایت، من هم این کار را انجام دادم و به این مجموعه تحقیقاتی رفتم. آن‌ها بسیار خوش‌برخورد بودند و با حوصله کارهایشان را به من نشان می‌دادند. آن‌ها سه چیز به من نشان دادند؛ ولی من آنقدر جذب اولین مورد شدم که دو‌تای دیگر را اصلاً ندیدم. یکی از چیزهایی که به من نشان دادند، برنامه‌نویسی شی‌گرا (Object Oriented Programming) بود؛ اما من اصلاً به آن توجهی نکردم. مورد سوم، یک شبکه کامپیوتری بود که حدود ۱۰۰ تا کامپیوتر همگی شبکه‌ای شده و در حال استفاده از ایمیل و … بودند. ولی من باز هم به آن توجهی نکردم. من خیلی شیفته اولین چیزی که نشانم دادند، شدم که همان رابط کاربر گرافیکی بود. من فکر کردم که این بهترین چیزی است که در تمام زندگی‌ام دیده‌ام. البته چیزی که ما دیدیم، خیلی ناقص بود و نیاز به تکمیل شدن داشت. آن‌ها خیلی از کار‌ها را اشتباه انجام داده بودند؛ ولی بعد از گذشت حدود ۱۰ دقیقه برای من مشخص شده بود که همه کامپیوتر‌ها یک روز این‌گونه کار خواهند کرد!

شروع رقابت بین اپل و مایکروسافت

استیو جابز می‌دانست که پارک به سمت یک موفقیت بزرگ در حال حرکت است و می‌خواست تا از آن سهمی داشته باشد. بعد از ملاقات با مدیریت شرکت، جابز ترتیبی داد تا تمامی اعضای تیم برنامه‌نویسی خود، دموی (Demo) تمام تکنولوژی‌های زیراکس را داشته باشند. او در ازای آن، ۱۰۰،۰۰۰ واحد از سهام شرکت اپل را به زیراکس فروخت که برای زیراکس خیلی عاقلانه هم نبود. یکی از محققان پارک که مسئول تحویل نمونه‌ها بود گفت:

بعد از یک ساعت نگاه کردن روی نمونه‌ها، جابز و تیمش، تکنولوژی ما را درک کردند و اهمیت آن را فهمیدند. خیلی بیشتر از هر کدام از مدیران زیراکس که این تکنولوژی‌ها را سالیان سال به آن‌ها نشان دادیم.

در همین حال، هم‌زمان مایکروسافت نیز با اپل به‌عنوان توسعه‌دهنده نرم‌افزار ثالث (Third Party Software Developer) برای مکینتاش همکاری می‌کرد. همانند اپل، بیل گیتس و مایکروسافت نیز از زیراکس آلتو و نوآوری‌هایی که داشت، آگاه بود. استیو جابز که متوجه این موضوع شده بود، مایکروسافت را مجبور کرد تا در یک توافق‌نامه‌، جزئی از قراردادشان را در سال ۱۹۸۱ امضا کند:

مایکروسافت اجازه انتشار نرم‌افزار ماوس‌محور (‌Mouse-Based) را تا یک ‌سال پس از معرفی مکینتاش نخواهد داشت و قرارداد تأیید می‌کرد تا پاییز ۱۹۸۳ این حالت می‌تواند ادامه پیدا کند.

هرچند وکلای اپل فراموش کرده بودند تا دیرکرد‌های احتمالی را در قرارداد محاسبه کنند و این دقیقاً اتفاقی بود که افتاد! انتشار مک به تعویق افتاد؛ ولی تاریخ قرار مثل قبل بود. مکینتاش نتوانست کار خود را قبل از ۱۹۸۴ شروع کند، در حالی که در نوامبر ۱۹۸۳ مایکروسافت یک سورپرایز برای مراسم برترین‌های صنعت در کامدکس (Comdex) داشت. سرانجام بیل گیتس در این مراسم از یک محیط رابط کاربر گرافیکی که نامش «ویندوز» بود پرده برداشت. همین طور از یک پردازش‌کننده کلمه ماوس بیس که مایکروسافت، آن را ورد (Microsoft Word) نامید، نیز رونمایی شد.

استیو که از این کار ناراحت شده بود، شکایتی را تنظیم کرد. اما در نهایت دادگاه، گیتس را از هر گونه خلافی در قرارداد تبرئه کرد. وقتی جابز با بیل گیتس مواجه شد، او را به دزدی متهم کرد؛ ولی گیتس پاسخی جالب به جابز داد:

من فکر می‌کنم بیشتر شبیه به این است که ما هر دو یک همسایه پول‌دار به نام زیراکس داشتیم و من به خانه‌اش برای دزدیدن تلویزیون رفتم و فهمیدم که تو قبلاً آن را دزدیده بودی!

دستگاه زیراکس

سرانجام داستان زیراکس و مرکز تحقیقاتی پالو آلتو

اکنون سؤال اصلی اینجاست که آیا می‌توانیم کاری را که بیل و استیو انجام دادند، دزدی در نظر بگیریم یا خیر؟ 

این دقیقاً همان نقطه‌ای است که افسانه و واقعیت دنیای تکنولوژی را به ما نشان می‌دهد. مرکز تحقیقاتی پالو آلتو درباره نوآوری‌های خود بسیار شفاف و روراست عمل می‌کرد. همچنین دموی (نمونه) دستگاهش را کاملاً آزادانه در اختیار بیش از ۲۰۰۰ نفر در سال ۱۹۷۵ قرار داد. با این اوصاف واضح هست که بدون همکاری‌های مجموعه تحقیقاتی زیراکس، بسیاری از پیشرفت‌های تکنولوژیک امروز ما ممکن نبود.

زیراکس در حال حاضر دامنه گسترده‌ای از پرینترهای رنگی سیاه و سفید، سامانه‌های چندمنظوره، دستگاه‌های کپی عکس و چاپ دیجیتال را تولید و به فروش می‌رساند. از طرف دیگر، مرکز تحقیقات آن (PARC) امروزه همچنان به‌عنوان یک شرکت مستقل اما تابع و زیرمجموعه زیراکس فعالیت دارد. این مرکز از زمان تأسیس خود تاکنون به‌عنوان خط مقدم نوآوری، توسعه و پیشرفت در عرصه کسب‌وکار فعال است. در حقیقت، حوزه‌های تحقیقاتی PARC طیف گسترده‌ای از رشته‌های نرم‌افزار، سخت‌افزار، علوم اجتماعی و طراحی را شامل می‌شود که بسیاری از شرکت‌های بزرگ، استارتاپ‌ها و سازمان‌های دولتی از تکنولوژی‌های این مجموعه استفاده می‌کنند.

بعضی از افراد، موفقیت این مجموعه تحقیقاتی را به همکاری نزدیک با مشتریان و ارتباط عالی با تیم‌های داخلی و شرکای خارجی نسبت می‌دهند و این عوامل را در پیشرفت زیراکس ضروری می‌دانند.

 


منابع: